گاهی قلم یادم میرود.
خبرنگاری حرفه ای که نه روز می شناسد نه شب، استرس های لحظه ای و اشک ها و خنده هایی که لابلای سوژه های خبری، زندگی را برای ما معنی می بخشد. در تمام عرصه ها رسالتم باید با قلمم با قدمم عشق به وطن اسلامی ام را نشان دهم. ولی قلم فراموشم شد وقتی […]
خبرنگاری حرفه ای که نه روز می شناسد نه شب، استرس های لحظه ای و اشک ها و خنده هایی که لابلای سوژه های خبری، زندگی را برای ما معنی می بخشد.
در تمام عرصه ها رسالتم باید با قلمم با قدمم عشق به وطن اسلامی ام را نشان دهم.
ولی قلم فراموشم شد وقتی اشک های فرزندان شهیدان مدافع حرم ” را دیدم
قلم فراموشم شد وقتی در مراسم تشییع پیکر جانباختگان حادثه منا شرکت کردم
قلم فراموشم میشود وقتی رفتگران محله مان را میبینم که صبح ها قبل از خورشید می آیند و شب ها بعد از خورشید به منزلشان باز می گردند و ما یادمان می رود که پاکیزگی ارمغان دستهای این نارنجی پوشان است.دستهایی که هر روز جاروی دسته بلندی را بر سطح کوچه ها می کشند و تندی لحظه های عبور عابران را جارو می زنند و براستی که اگر یک روز نباشند انبوه نازیبایی ها آبروی کوچه های شهر را خواهد برد. و ما مي مانيم و خاطره مردي با لباس نارنجي و حسرت ديدنش.
قلم فراموشم میشود وقتی در روستاهای محروم پا میگذارم و دهیاران و شوراها از کمبود امکانات و بودجه های تخصیص نگرفته میگویندو مشکلات اشتغال جوانانکه آنها را از زادگاه شان فراری می دهد
قلم فراموشم میشود وقتی می بینم مسئولان از ترویج برنامه های فرهنگی شهر میگویند ولی هنرمندان شهرم همچنان بدون حمایت هستند
قلم فراموشم میشود وقتی دپوی زباله درکنارساحل و جنگلهای زیبای شهرم می بینم که آن را به معضلی تبدیل کرد و برخی مسئولان همچنان توجه چندانی به آن ندارند
قلم فراموشم میشود وقتی می بینم بهای سنگین اجاره مسکن و بیکاری جوانان را از ازدواج فراری کرده است
قلم فراموشم میشود وقتی میخواهم از زیبایی های شهرم بنویسم ولی نگاهم به خیابانهای همیشه در دست تعمیرش می افتد که چهره همشهریانم را خاکستری و خسته تر نشان می دهد.
قلم فراموشم میشود وقتی کودکان کار را می بینم ،کودکانی که بخاطر شرایط سخت زندگی از تحصیل باز ماندند و مجبور هستند در ازای دستمزدی ناچیز کار کنند تا برای خانواده هایشان غذا تهیه کنند و مسئولین آنها را از معضلات جامعه می دانند.
قلم فراموشم میشود وقتی می بینم که زن و شخصیت زن و فعالیت های اجتماعی او را ناچیز می شمارند.
براستی که گاهی بغضها سد میشوند در برابر قلم…
رکسانا یحیی پور
بسیار عالی …
خداقوت و خسته نباشید
سپاس آقای ملکزاده
با سلام
ضمن عرض خسته نباشیدجای تشکر داره از این قدمی که برای قلم برداشتید
امیدوارم موفق و پیروز باشید
سپاس آقای شادمهر